شعری زیبا از ا.شاملو
شگفتا
که نبودیم
عشق ما
در ما
حضورمان داد .
پیوندیم اکنون
آشنا
چون لبخند با لب و اشک با چشم
واقعه ی نخستین دم ماضی .
غریویم و غوغا
اکنون
نه کلامی به مثابه مصداقی
که صوتی به نشانه ی رازی .
هزار معبد به یکی شهر ...
بشنو :
گو یکی باشد معبد به همه دهر
تا من آنجا برم نماز
که تو باشی .
چندان دخیل مبند که بخشکانی ام از شرم ناتوانی ی خویش :
درخت معجزتی نیستم
تنها یکی درخت ام
نوجی در آب کندی
و جز این ام هنری نیست
که آشیان تو باشم
تخت ات و
تابوت ات .
یادگاریم و خاطره اکنون . ـــ
دو پرنده
یادمان پروازی
و گلویی خاموش
یادمان آوازی .
زنده یاد احمد شاملو
۹ فروردین ۱۳۷۲
که نبودیم
عشق ما
در ما
حضورمان داد .
پیوندیم اکنون
آشنا
چون لبخند با لب و اشک با چشم
واقعه ی نخستین دم ماضی .
غریویم و غوغا
اکنون
نه کلامی به مثابه مصداقی
که صوتی به نشانه ی رازی .
هزار معبد به یکی شهر ...
بشنو :
گو یکی باشد معبد به همه دهر
تا من آنجا برم نماز
که تو باشی .
چندان دخیل مبند که بخشکانی ام از شرم ناتوانی ی خویش :
درخت معجزتی نیستم
تنها یکی درخت ام
نوجی در آب کندی
و جز این ام هنری نیست
که آشیان تو باشم
تخت ات و
تابوت ات .
یادگاریم و خاطره اکنون . ـــ
دو پرنده
یادمان پروازی
و گلویی خاموش
یادمان آوازی .
زنده یاد احمد شاملو
۹ فروردین ۱۳۷۲
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 0:53 توسط تونی0098
|