شعری بسیار زیبا از حمید مصدق !

بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه

بی تو سرگردانتر ، از پژواکم

در کوه

گرد بادم در دشت

برگ پاییزم ، در پنجه ی باد

بی تو سرگردانتر

از نسیم سحرم

از نسیم سحر سرگردان

بی سرو سامان

بی تو - اشکم

دردم

آهم

آشیان برده ز یاد

مرغ درمانده به شب گمراهم

بی تو خاکستر سردم ، خاموش

نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق

نه مرا بر لب ، بانگ شادی

نه خروش

بی تو دیو وحشت

هر زمان می دردم

بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد

و اندر این دوره بیدادگریها هر دم

کاستن

کاهیدن

کاهش جانم

کم

کم

چه کسی خواهد دید

مردنم را بی تو ؟

بی تو مردم ، مردم

(حمید مصدق)

شعری زیبا از حمید مصدق !

 ما دو تن مغرور 

 هر دو از هم دور 

 وای در من تاب دوری نیست 

 ای خیالت خاطر من را نوازشبار

بیش از این در من صبوری نیست 

 بی تو من تنهای تنهایم

من به دیدار تو می آیم

(حمید مصدق)

ساخت درخت کريسمس با استفاده از موبایل ها !!!

چند فرد خلاق در ويتنام با استفاده از تلفن‌هاي همراه غيرقابل استفاده يک درخت کريسمس ساختند.

 همزمان با فرا رسيدن سال نوي ميلادي و افزايش تب و تاب خريدهاي آخر سال، برخي از فروشندگان لوازم الکترونيکي در اقدامي جالب با استفاده از تلفن‌هاي همراه غيرقابل استفاده يک درخت کريسمس ساخته‌اند.

درخت کریسمس !

شعری از حمید مصدق !

تو را صدا کردم

تو عطری بودی و نور

تو نور بودی و عطر گریز رنگ خیال 

 درون دیده من ابر بود و باران بود

صدای سوت ترن 

 صوت سوگواران بود 

 ز پشت پرده باران 

 تو را نمی دیدم 

 تو را که می رفتی

مرا نمی دیدی

 مرا که می ماندم 

 میان ماندن و رفتن

حصار فاصله فرسنگهای سنگی بود

غروب غمزدگی 

 سایه های دلتنگی

تو را صدا کردم 

 تو رفتی و گل و ریحان تو را صدا کردند 

 و برگ برگ درختان تو را صدا کردند 

 صدای برگ درختان صدای گلها را

سرشک دیده من ناله تمنا را 

 نه دیدی و نه شنیدی

ترن تو را می برد 

 ترن تو را به تب و تاب تا کجا می برد؟

و من حصار فاصله فرسنگهای آهن را

غروب غمزده در لحظه های رفتن را 

 نظاره می کردم 

(حمید مصدق)